رمضان شهر عشق و عرفان است
رمضان بحر فیض و احسان است
رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن
گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است
آمد گه آمرزش و شهرُ الله عظمی
توفیق خدایا، تو ز ما سلب مفرما
|
رمضان شهر عشق و عرفان است رمضان بحر فیض و احسان است
رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است
آمد گه آمرزش و شهرُ الله عظمی توفیق خدایا، تو ز ما سلب مفرما مادر شهید علیرضا اصفهانی احمدآبادی: “یكی از شبهای ماه مبارک رمضان “: علیرضا به منزل آمد و از من پرسید: مادر افطاری چه داریم؟ گفتم: برنج و خورشت بادمجان! پرسید: چه مقدار سهم من است؟ با خنده به او گفتم: هرقدر كه بتوانی بخوری! اصلاً همه ی غذاها مال تو! پرسیدم: حالا منظورت از این حرف چیست؟ خندید و گفت: شوخی كردم! به او گفتم: تو هیچ وقت از این شوخیها نكردهای؛ بگو منظورت چه بود؟ تسلیم شد و گفت: میخواهم سهم افطارم را برای كسی ببرم. غذا را آماده كردم. با خوشحالی آن را برد و شب دیر وقت به خانه آمد. بعد معلوم شد خادم مسجد محل آن شب افطاری نداشتهو او عمداً دیر به منزل آمده بود كه از سهمیه دیگران استفاده نكند…
شهيد مهدي زين الدين از زبان همسرش
فرمانده لشكر 17 علي بن ابي طالب در دوران دفاع مقدس بود. او انساني وارسته و همچنين محبوب قلوب تمامي بسيجي ها . آنچه پيش روي شماست تنها گوشه اي از شخصيت عظيم اوست كه توسط همسرش روايت مي شود. شهيد «مهدي زين الدين» در سال 1338 ه.ش در خانوادهاي مذهبي و متدين در تهران ديده به جهان گشود.مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي آشنا و در اين مدت(كه با شهيد محرب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيدبزرگوار سيراب مينمود.او در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم رادر بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امامخميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگرمبارزه پدرش شد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگيشد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، به اين نهاد مقدس پيوست. فرمانده محبوب بسيجي ها،سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبههها و شركت در عمليات و صحنههاي افتخارآفرين، دردرگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد.آنچه كه پيش رو داريد خاطرات همسر گرامي ايشان،سركار خانم «منيره ارمغان» از اين شهيد بزرگوار است:
من آخرين بچه از شش بچه ي يك خانواده معمولي بودم . تا راهنمايي هم بچه ماندم . هنوز كه حياط خانه نه چندان بزرگمان را در محله ي باجك قم مي بينم ، ياد شيطنت هاي خودم و خواهرم مي افتم . يادم مي آيد كه از انبار دوچرخه - فروشي پدر دوچرخه بر مي داشتيم و در ساعت استراحت بين شيفت صبح و بعد از ظهر مدرسه مان بازي مي كرديم . پدرم كه سرش به كار خودش بود . ما هم مثل خيلي ديگر از دخترها به مادر نزديك تر بوديم تا پدر . مادرم هواي بچه هايش ، مخصوصاً ما دخترها ، را زياد داشت. سعي كرد كه ما تا ديپلم گرفتن راحت باشيم و به چيزي جز درسمان فكر نكنيم ، آن هم در قم آن زمان ، كه تعداد كمي از دخترها ديپلم مي گرفتند . اين توجه مادرانه را بگذاريد كنار اين كه من ته تغاري و عزيزكرده ي مادر هم بودم . هميشه بهترين لباسهايي را كه مي شد برايم مي خريد يا مي دوخت . هرجا هم كه مي رفت معمولاً مرا هم همراه خودش مي برد . جلسه ي قرآن را كه خوب يادم هست، با هم مي رفتيم . سوره هاي ريز و درشت قرآن كه آن جا حفظ كردم از آن به بعد هميشه يادم بودند ادامه دارد…………………..
ولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد.اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت،منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد.
دوستان سعی کنند در همه اوقات - به خصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از یاد نبرند. قرآن نباید از زندگیتان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است. تلاوت قرآن هم، با تأمل و تدبر اثر میبخشد. تلاوت عجلهیی که همین طور انسان بخواند و برود و معانی را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه این که بی فایده باشد - بالأخره انسان همین که توجه دارد این کلام خداست، نفس این یک تعلق و یک رشته ارتباطی است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسی را از این طور قرآن خواندن منع کرد. لیکن تلاوت قرآنی که مطلوب و مرغوب مأمورٌبه است، نیست. تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد، که به نظر ما میشود فهمید. اگر انسان لغت عربی را بلد باشد و آن چه را هم که بلد نیست، به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند؛ دو بار، سه بار، پنج بار که بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا میکند که با بیان دیگری حاصل نمیشود؛ بیشتر با تدبر حاصل میشود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتی مثلاً ده آیه مرتبط به هم را میخواند، یک احساس و یک اشتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه میخواند، انتباه(توجه) دیگری دارد؛ یعنی انسان انشراح ذهن پیدا میکند. هر چه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر میفهمد؛ و ما به این احتیاج داریم.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیات دولت، 17/07/1384.
مردم در دنیا دو دسته اند: یکی آن کس که در دنیا برای دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازماندگان خویش از تهیدستی هراسان و از تهیدستی خویش در امان است، پس زندگانی خود را در راه سود دیگران از دست می دهد.و دیگری آنکه در دنیا برای آخرت کار می کند و نعمت های دنیا نیز بدون تلاش به او روی می آورند. پس بهره ی هر دو جهان را چشیده و مالک هر دو جهان می گردد و با آبرومندی در پیشگاه خدا صبح می کند وحاجتی از خدا درخواست نمی کند جز آنکه روا می گردد.
منبع: حکمت269- ترجمه ی مرحوم دشتی قرآن و مسأله دوری از گناه در قرآن بسیار از تقوا و دوری از گناه، سخن به میان آمده، و گاهی با بیان مجازات سخت مجرمان و اهل گناه، و زمانی با بیان آثار درخشان دوری از گناه، با تعبیرهای گوناگون که به بعضی از آن ها قبلاً اشاره شد انسان ها را به سوی تنفّر از گناه فراخوانده است، از جمله در سوره شمس نود و یکمین سوره قرآن، یازده سوگند یاد نموده برای این مطلب که: «قد افلح من زکّاها ـ و قد خاب من دسّاها؛که قطعاً هر کس روح و روانش را با دوری از گناه، پاک نموده رستگار شده است، و آن کس که روح و روانش را با گناه آلوده نموده، نومید و محروم و تیره بخت گشته است.» قابل توجه این که واژه معصیتکه در دعای مورد بحث آمده(و بعد المعصیة) در اصل به معنی عصیان و سرپیچی و خروج از فرمانخدا است که انسان را از مرز بندگی خدا خارج می سازد، و تحت سیطره شیطان قرار داده و عاملگناهان می شود، این واژه با تعبیرات گوناگون 33 بار در قرآن آمده است. از جمله می فرماید: «ومن یعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، دچار گمراهیآشکاری شده است.» و در مورد دیگر می فرماید: «و من یعض اللّه و رسوله فانّ له نار جهنّم خالدینفیها؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن او است و جاودانه در آن می ماند.» و در مورد کیفر در بدری و ذلّت و خواری یهودیان می فرماید: «ذلک بما عصوا و کانو یعتدون؛ این کیفرهای شدید برای یهودیان از آن جهت است که معصیت خدا نموده و به حدود قوانین الهی تجاوز نمودند.» این تعبیرات بیانگر آن است که قرآن با هشدارهای مکرر، پیروان خود را به دوری از گناه و پرهیز از سرپیچی از فرمان خدا، و نجات از بازتاب شوم و سخت گناه فرا می خواند، و گناه را آفت ویرانگر و عامل بلاها و عذاب های دنیا و آخرت می داند.
او را عبدالحسین نامیدند تا همواره سینهاش سرشار از عشق اهلبیت علیهم السلام باشد؛ پیوسته در مسیر ایشان گام بردارد و همچون مولایش امام حسین علیهالسلام، شمیم روح افزای ولایت را پراکنده سازد. آری، عبدالحسین به دنیا آمد و الغدیر با او جان گرفت. کودکی عبدالحسین مانند دیگر همسالانش سپری نشد، بلکه او از همان کودکی، استعداد و تیزهوشی عجیبی از خود نشان میداد. وی از آغاز زندگی، با حافظه قوی و سرعت عجیبش در درک مسائل دینی،همه نگاهها را به خویش جلب کرد. روح پرسشگر و جست و جوگر عبدالحسین نمیگذاشت تا او مانند دیگر کودکان باشد. هر کس در کودکی او را درک میکرد، از تیزهوشی وی خبر میداد. خانوده مذهبی و علاقهمند به دانش و معرفت علامه نیز، زمینه رشد و تعالی عبدالحسین را آماده کردند. ایشان شاگردی و یادگیری را در محضر پدر بزرگوارش آغاز نمود و با مبانی دانش آشنا شد.
از همان کودکی، وجود عبدالحسین از آیههای قرآن و سخنان والای امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و امامان دیگر پر شد. پس، عشق به اهلبیت علیهم السلام در تار و پود وجودش نفود کرد. بدین ترتیب، علامه امینی با کوشش علمی و با استعداد و پشتکار خویش، خانواده و اطرافیانش را به آینده خود امیدوار میساخت. علامه در سن ۱۶ سالگی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد و تا حدود سن ۳۲ سالگی در آنجا مشغول کسب معارف الهی بود. در این سالها در محضر اساتیدی چون: آیة الله سید محمدبن محمدباقر الحسینی فیروزآبادی، آیة الله سید ابوتراب بن ابوالقاسم خوانساری، آیة الله میرزا علی بن عبدالحسین ایروانی و آیة الله میرزا ابوالحسن بن عبدالحسین مشکینی زانوی ادب زده و کسب علم نمودند . توکل و انقطاع علامه امینی از غیر، زبانزد عام و خاص بود. علامه هرگاه با مشکلی مواجه میشدند متوسل به اهلبیت، خصوصا امیرالمومنین علی علیه السلام میشدند. ایشان در سن ۳۲ سالگی به زادگاه خود تبریز مراجعت نموده و برای مدت کوتاهی در آنجا ماندگار شد. اوقات ایشان در آن ایام به تدریس و تحقیق مصروف گردید و در آن زمان بود که کتاب نفیس تفسیر فاتحة الکتاب توسط ایشان به نگارش درآمد. علامه امینی(ره) که عشق امیرالمومنین علی علیه السلام در جانش شعلهور بود، بیش از این در فراق از حضرتش تاب نیاورده و مجدداً راهی نجف اشرف شد. علامه امینی(ره) در مقام اجتهاد، منزلت و جایگاه والایی داشتند و بیشتر ساعات ایشان به تحقیق و مطالعه میگذشت. و از منابع علمی اسلامی توشه برمیگرفت. ایشان در تفسیر، حدیث، تاریخ و علم رجال صاحبنظر بودند. ایشان در زهد و تقوا و ورع مراقبت شدید داشتند. در امور دینی، متعبد و تسلیم در مقابل اوامر الهی بودند. اخلاق خوش و همت بالایی داشتند و شاید همین همت ایشان، باعث موفقیتشان شده، چرا که در مسیر رسیدن به هدفشان، موانع، باعث عقب نشینی و ناامیدی ایشان نمیشد. با داشتن این همه علم و دانش متواضع بوده و کبر و غروری در وجود ایشان دیده نمیشد. مرحوم علامه بسیار مراقب زبان خود بودند نقل شده است که هیچگاه کسی حرف رکیکی از ایشان نشنیده بود. در مورد پدرشان نیز میگویند آنقدر با اخلاق و سلیم النفس بودند که کسی ایشان را جز در مسائل مذهبی، خشمگین ندید. و چنان آداب را رعایت مینمودند که کسی کلام زشتی هرگز از ایشان نشیند. واقعه عجیبی در مورد مرحوم نجفقلی، جد بزرگوار علامه امینی نقل میکنند که ایشان بعد از رحلت، در تبریز دفن شدند اما بنا بر وصیت خود ایشان، جنازه آن بزرگوار پس از گذشت ۱۳ سال به نجف اشرف منتقل گردید و در قبرستان وادی السلام آرام گرفت. کسانی که در آن روز حضور داشتند نقل میکنند که پیکر ایشان پس از ۱۳ سال کاملا سالم بود. علامه امینی عقیدهشان بر این بود که اساس خلقت بنا بر محبت است. ایشان میگفتند که تمام عبادات ناشی از محبت است. (هل الدین الا الحب). هر چقدر محبت به خدا بیشتر باشد، از معاصی و گناهان بیشتر دوری میشود. مرحوم علامه میگفتند: کسی که توجهاش در نماز کم است مشکل محبتی دارد. ایشان در عبادات هم کوشا بوده و به اقامه نماز شب مقید بودند. همواره پس از نماز صبح، مشغول قرائت قرآن میشدند که با تدبر و تامل همراه بود. علامه امینی یکی از مسائل اساسی که در زندگیشان خیلی مهم بوده توجه به قرائت قرآن و انس با قرآن بوده است. ایشان در ماه مبارک رمضان خود را برای روزهداری و عبادات از کارهای دیگر فارغ میکردند و در این ماه ۱۵ ختم قرآن داشتند. چهارده ختم به نیت چهارده معصوم علیهم السلام و یک ختم به نیت پدر و مادر خود. و در ماههای دیگر حداقل یک ختم قرآن داشتند. تاثیر این قرائتها و انس با قرآن در قلم ایشان دیده میشود چرا که نوشتههای ایشان بسیار روان و محکم است و البته تاثیر آن در الغدیر بسیار مشهود میباشد که استشهادهایی که ایشان در الغدیر به آیات قرآن داشتهاند به گونهای بوده که انگار این آیه برای آن موضوع مطروحه نازل شده است. علامه امینی روی توسلات خیلی تکیه میکردند. ایشان شدیداً به زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله و زیارت عاشورا معتقد و مقید به خواندنش بودند. و بسیاری از ادعیه را حفظ بودند.
یک قسمت عظیمی از زندگی مرحوم علامه را ادعیه و توسلات و تمنای از اهلبیت و خصوصاً زیارات پر کرده بود. ایشان هر شب به زیارت حرم امیرالمومنین علی علیه السلام مشرف میشدند و آنقدر آداب را در زیارت رعایت میکردند که مردم میایستادند و به ایشان مینگریستند که آداب را بیاموزند. ایشان با کمال خضوع و خشوع و با حزن، بالای سر امام مینشستند و با برخی الفاظِ زیارات با امام سخن میگفتند و آنقدر اشک میریختند که بر روی محاسنشان جاری میشد و آنقدر غرق زیارت میشدند که اکثراً از یک ساعت هم میگذشت. علامه امینی وقتی در حرم این الفاظ را میخواند که: اشهد انّک تسمع کلامی و ترد سلامی، یقین داشت که مقابل حضرت نشسته و با ایشان صحبت میکند و جوابش را نیز از حضرت میگیرد. و این رتبهی خیلی بالایی در ولایت است. ایشان اکثراً وقتی به زیارت حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام مشرف میشدند با پای پیاده میرفتند. و مسئله قابل توجه اینست که ایشان از راه اصلی نمیرفتند بلکه مسیر را از میان روستاها انتخاب میکردند و شب را به صورت ناشناس در منزل آنها میماندند و در آنجا به سخنرانی در باب معارف دین و اهلبیت علیهم السلام میپرداختند و بدین وسیله طعم شیرین معارف الهی را به کامشان مینشاندند. فردی به نام دکتر محمد عبدالغنی حسن که شاعر برجسته عرب و از علمای مصر بودند بعد از این که آقای امینی، الغدیر را برای ایشان فرستادند یک شعری برای علامه سرود و فرستاد که از ایشان تقدیر کردند. آقای امینی نامهای برایشان فرستادند که من از شما ممنونم که این شعر را برای من سروده و فرستادید. اما چرا اصل را گذاشتید و فرع را گرفتید. ای کاش شما غدیریه میسرودید و نام خود را میان غدیریه سراها مضبوط و ماندگار میکردید و دوستی خود را نسبت به امیرالمومنین نشان میدادید. میگویند که ۲ ماه پاسخ نداد بعد از ۲ ماه نامه ایشان آمد که من به این علت پاسخ نامه شما را دیر دادم که در این دنیا یک دختر بیشتر ندارم و او نیز بیمار شده و اطباء نیز از مداوا کردن او ناامید شدهاند و دخترم در حال احتضار است. به این علت اصلاً حال شعر گفتن نداشتم. ولی چون شما امر کرده بودید با چشم گریان این غدیریه را سرودهام و برایتان فرستادهام. این نامه روز پنج شنبه به دست علامه رسیده بود. علامه امینی شب به حرم امیرالمومنین علی علیهالسلام مشرف شدند. فردای آن روز نامهای به فرزندشان حاج آقا رضا دادند و گفتند که این نامه را برای محمد عبدالغنی حسن پست کن. من دیشب که به حرم رفتم غدیریه این فرد را برای امیرالمومنین علیه السلام خواندم و فکر میکنم ان شاءالله شفای دختر را گرفتم. این ماجرا به این معناست که علامه اینقدر با اطمینان از ارتباط شان با امام صحبت میکردند. نامه علامه ارسال شد و دو هفته بعد جواب محمد عبدالغنی حسن رسید که سبحان الله، همان شبی که شما میگویید در حرم غدیریه مرا خواندید، دخترم تب شدیدی کرد و بعد از آن بهبود یافت. و الان شکوفه خانه من است و این از معجزات مولا امیرالمومنین است. تلاش بیوفقه علامه امینی در دوران زندگیش باعث ضعف جسمانی ایشان شده که منجر به بیماری و زمینگیر شدنشان در دو سال آخر عمر ایشان شد. خستگیها و تحمل رنجهای علامه امینی در راه اعتلای دین اسلام و مذهب تشیع و تحصیل و تدریس معارف اهلبیت علیهم السلام در ظهر روز جمعه ۱۲ تیر ماه ۱۳۴۹ه. ش (۲۸ ربیع الثانی ۱۳۹۰ه .ق) به پایان رسید و صاحب الغدیر، آن پیر فرزانه و پر مایه، پس از ۶۸ سال تلاش و کوشش، به دیدار یار شتافت تا از دست صاحب غدیر و از چشمه زلال کوثر بیاشامد و غبار خستگی را از تن بزداید. او رفت اما الغدیر وی چراغ خانه دلهای با صفا و مشعل هدایت امت تا طلوع خورشید ولایت شد. استاد جلال الدین همایی میگوید: «کثرت کار و زحمت بیشماری که امینی در راه خدمت به مذهب کشید، کم کم قوای بدنی او را ضعیف ساخت تا منتهی به مرگ ایشان گردید.» هنگام احتضار لبهای علامه را با آب مخلوط به تربت مقدس کربلا مرطوب ساختند و فرزندشان ـ حاج شیخ رضا امینی ـ دعاهای عدیله، مناجات متوسلین و مناجات المعتصمین را میخواند و علامه هم با حزن و اندوه و در حالی که اشک از چشمانشان سرازیر بود، دعاها را تکرار میکردند. آخرین سخنانی که در لحظههای آخر زندگی بر لبان آن مرد بزرگ جاری شد، این بود: “اللهم هذه سکرات الموت قد حلّت فاقبل الیّ بوجهک الکریم، و اعنّی علی نفسی بما تعین به الصالحین علی انفسهم … “؛ «خداوندا! این سکرات مرگ است که به سویم میآید. پس به سوی من نظری کن و مرا با آن چه صالحان را کمک میکنی، کمک نما.» پس از ختم این دعا، ندای خداوند را لبیک میگوید و روح شریفش به سوی خداوند عروج مینماید. پس از انتقال پیکر مطهر علامه امینی به عراق، در شهرهای بغداد، کاظمین، کربلا و نجف نیز پیکر علامه با شکوه فراوانی تشییع شد و پس از طواف دادن پیکر بر گرد آستان مقدس علوی، به وصیت خودشان، در حجرهای از کتابخانه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ـ که خود بنیانگذار آن بود ـ به خاک سپرده شد. پس از مراسم خاکسپاری، مردم تا مدتها در شهرهای بزرگ ایران، عراق و دیگر کشورهای اسلامی، مجلسهای ترحیم برگزار و از مقام علمی و معنوی آن بزرگمرد عرصه علم و تقوا تجلیل کردند. هر چند پیکر خسته صاحب الغدیر از میان شیفتگان ایشان پنهان گشت، ولی الغدیر او مانند نگینی درخشان در عرصه دین و دانش باقی مانده است. به تعبیر استاد جلال الدین همایی: «علامه امینی در واقع نمرده، بلکه حیات جاودانی یافته است.»
“امیر” مرگ چنین شهسوار عرصه علم نه مرگ یک تن، بل مرگ یک جماعت بود
چنین مصیبت عظمی، نبود دانش را اگر دریغ و اَسف بود، اگر مصیبت بود
ز فیض بحر ولایت غریق رحمت باد که خود ز بحر ولایت، “غدیر” رحمت بود به امید بهره از دعای ایشان صلوات و فاتحه ای نثار بفرمایید.
قبل از انقلاب در سفرى كه به كرمان داشتم وارد دبیرستانى شدم. بچهها در حال بازى بودند و رئیس دبیرستان زنگ را به صدا در آورد و ورزش را تعطیل و بچهها را براى سخنرانى من جمع كرد.من هم گفتم: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. اسلام طرفدار ورزش است والسلام. این بود سخنرانى من، بروید سراغ ورزش.رئیس دبیرستان گفت: آقاى قرائتى شما مرا خراب كردى! گفتم: تو مىخواستى مرا خراب كنى و بچهها را از بازى شیرین جدا كنى وپاى سخن من بیاورى. آنان تا قیامت نگاهشان به هر آخوندى مىافتاد مىگفتند: اینها ضد ورزش هستند و با این حركت از آخوند یك قیافه ضد ورزش درست مىكردى.بچهها دور من جمع شدند و گفتند: عجب آقاى خوبى. پرسیدند شبها كجا سخنرانى دارید. من هم آدرس مسجدى را كه در آن برنامه داشتم به بچهها دادم. شب دیدم مسجد پر از جوان شد.
|