شهيد مهدي زين الدين از زبان همسرش
فرمانده لشكر 17 علي بن ابي طالب در دوران دفاع مقدس بود. او انساني وارسته و همچنين محبوب
قلوب تمامي بسيجي ها . آنچه پيش روي شماست تنها گوشه اي از شخصيت عظيم اوست كه توسط
همسرش روايت مي شود.
شهيد «مهدي زين الدين» در سال 1338 ه.ش در خانوادهاي مذهبي و متدين در تهران ديده به جهان
گشود.مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي آشنا و
در اين مدت(كه با شهيد محرب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده
و هدايتگر آن شهيدبزرگوار سيراب مينمود.او در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت،
توانست رتبه چهارم رادر بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد
پدرش به جرم حمايت از امامخميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و
ورود جديتر ايشان در سنگرمبارزه پدرش شد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود
كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگيشد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، به اين نهاد مقدس
پيوست. فرمانده محبوب بسيجي ها،سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبههها و شركت در
عمليات و صحنههاي افتخارآفرين، دردرگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد.آنچه كه پيش رو
داريد خاطرات همسر گرامي ايشان،سركار خانم «منيره ارمغان» از اين شهيد بزرگوار است:
من آخرين بچه از شش بچه ي يك خانواده معمولي بودم . تا راهنمايي هم بچه ماندم . هنوز كه حياط خانه
نه چندان بزرگمان را در محله ي باجك قم مي بينم ، ياد شيطنت هاي خودم و خواهرم مي افتم . يادم مي
آيد كه از انبار دوچرخه - فروشي پدر دوچرخه بر مي داشتيم و در ساعت استراحت بين شيفت صبح و
بعد از ظهر مدرسه مان بازي مي كرديم . پدرم كه سرش به كار خودش بود . ما هم مثل خيلي ديگر از
دخترها به مادر نزديك تر بوديم تا پدر . مادرم هواي بچه هايش ، مخصوصاً ما دخترها ، را زياد داشت.
سعي كرد كه ما تا ديپلم گرفتن راحت باشيم و به چيزي جز درسمان فكر نكنيم ، آن هم در قم آن زمان ،
كه تعداد كمي از دخترها ديپلم مي گرفتند . اين توجه مادرانه را بگذاريد كنار اين كه من ته تغاري و
عزيزكرده ي مادر هم بودم . هميشه بهترين لباسهايي را كه مي شد برايم مي خريد يا مي دوخت .
هرجا هم كه مي رفت معمولاً مرا هم همراه خودش مي برد . جلسه ي قرآن را كه خوب يادم هست،
با هم مي رفتيم . سوره هاي ريز و درشت قرآن كه آن جا حفظ كردم از آن به بعد هميشه يادم بودند
ادامه دارد…………………..