ج) جرأت و جسارت نوشتن
همه ما به تجربه دریافتهایم كه نوشتن برای بیشتر مردم، سختتر از سخن گفتن است. بیشتر مردم ـ حتی گاه آنان كه از تحصیلات و دانش بالایی برخوردارند ـ وقتی قلم به دست میگیرند تا چند خطی بنویسند، به ناگاه دلهرهای عجیب تمام وجودشان را فرا میگیرد. این دلهره هم تا زمانی كه قلم در دست دارند، ادامه دارد. شاید یكی از دلایل اصلی ترس از نوشتن این باشد كه نویسنده تصور میكند مخاطب، منظورش را نمیفهمد یا در درك آن دچار اشتباه میشود. دلیل دیگر، حبّ نفس آدمی است. چه اینكه هر كس به طور غریزی، خودش را دوست دارد.
به همین دلیل، برای داوری دیگران درباره خود اهمیت قائل است و به فكر مثبتاندیشی دیگران درباره خود است. در كنار این دو، نویسنده به مانایی و ماندگاری نوشته خود میاندیشد و میداند بخشی جداییناپذیر از او خواهد شد و همیشه به نام او ثبت خواهد شد. برای دور شدن از این تصورات نابجا و برای نوشتن باید ریشههای ترس را شناخت و آنها را خشكاند. همچنین باید جرئت كرد و نوشت و در كنار آن سواد ادبی و پرورش و خلاقیت ادبی را در پرتو نگارش آزمود. نویسنده باید بداند نوشتن اصولی دارد كه باید با اصول نگارش آن زبان آشنا باشد.
حتی اگر نویسندهای بخواهد از این اصول تخطی كند، باز هم باید به این اصول آشنا باشد تا انحرافش هم روشمند باشد. رعایت اصول نگارش در كنار مقوله دیگری به نام سواد ادبی معنا مییابد. یك نویسنده باید در حد نیاز به این موارد اشراف داشته باشد. اصول نگارش را میتوان با خواندن منابع و آموزش آموخت، اما «سواد ادبی» یك شبه و با خوانش كتاب فراهم نمیآید، بلكه عمری تمرین و مهارت لازم دارد.
مطالعه جدی در كتابهای مختلف اعم از شعر، داستان، رمان، تاریخ و فلسفه، در كنار تجربه نوشتن و تفكر برای در انداختن طرحی نو، رمز دستیابی به سواد ادبی است. بنابراین، نویسنده در مراحل پیمودن سلوك ادبی، سواد ادبی را به دست خواهد آورد و همیشه در حال قبض و بسط خواهد بود.