حرف دل:
حیوان مفترس در سوریه و حیوان ناطق در جنگل
دو قصه شنیدهام و دیدهام که مرا به فکر فرو برده است. اساتید در کلاسهای درس منطق و اصول
و فلسفه معمولا برای درک مطلب به دو مثال خیلی رجوع میکنند: الإنسان حیوان ناطق و الأسد
حیوانمفترس. این مقدمه را در نظر بگیرید و به دو صحنهی زیر توجه کنید:
صحنهی اول
تکفیریها در سوریه به راحتی آدم میکشند و در صحنهای که اخبار تلوزیون ایران نیز آنرا پخش
کرد، یکی از این تکفیریها جا پای هند جگرخوار گذاشت و جگر سرباز سوری را به دندان گرفت.
صحنهی دوم
شیری در جنگل بعد از بیست ساعت خواب به شکار رفت و آهویی را شکار کرد. شیر، سلطان
جنگل، از سر آهوی بیچاره شروع به خوردن کرد و به شکمش رسید و دید که آهو در شکمش بچهای
دارد. شیر قصهی ما در دم سکته کرد و مرد.
سؤال:
چرا من باور نمیکنم شیر حیوان مفترس است و آن تروریست تکفیری، حیوان ناطق؟
تأسف:
من بسیار متأسفم که روز به روز پیشبینی یسفک الدماء و یفسد فی الأرض قرآن به وقوع میپیوندد
و روز به روز نطق و تفکر انسان به افتراس نزدیک میشود. آیا تأسف من سودی دارد؟