اذعان شهید مطهری به ندانستن در مقابل فرزند
آخرین فرزند شهید مطهری می گوید: روزی در دوران پنجم دبستان و شاید اول راهنمایی، در مدرسه حدود هشت سؤال دادند و گفتند در منزل می توانید از بزرگترها کمک بگیرید. سؤالات غالبا درباره برخی مسائل “خیلی جزئی” در تاریخ اسلام بود.
من سؤالات را به شهید مطهری (که ایشان را آقاجون خطاب می کردیم) دادم و خواستم برایم پاسخها را بنویسند. قرار شد مدتی بعد جوابهای کتبی را از ایشان بگیرم.
برگه را که تحویل گرفتم دیدم یکی از سؤالات را پاسخ نداده اند. پرسیدم که آیا فرصت نکردید این را بنویسید؟ گفتند نه، پاسخش را نمی دانستم، باید مراجعه کنم.
این پاسخ برای من در آن سن و سال که مراجعات علمی زیاد طلاب و دانشجویان و اساتید را به ایشان می دیدم کاملا غیرقابل هضم بود.
اکنون که به این رفتار فکر می کنم می بینم ایشان می توانست بدون اینکه دروغ بگوید به خاطر وقت کم یا امر دیگری ندانستن خود را پنهان کند، اما صادقانه گفتند: نمی دانم. حتی عبارت “الان حضور ذهن ندارم” را به کار نبردند. ایشان توجیه شرعی هم درست نکرد که اگر بگویم “نمی دانم” مثلا اعتماد فرزندم به من به عنوان روحانی و پدر کم می شود و چنین و چنان می شود.
طبق نقل برخی از شاگردان مرحوم استاد علامه طباطبایی، از علامه هم مکررا کلمه “نمی دانم” در پاسخ به سؤالات شنیده می شد.