پیامبر اکرم (ص):
هرگاه مومنی از جهان درگذرد و تنها یک برگ کاغذ از خود
به میراث بگذارد که دانشمندی بر آن نوشته باشد همان
یک برگ پرده ای میان او و آتش دوزخ خواهد افکند .
|
پیامبر اکرم (ص): هرگاه مومنی از جهان درگذرد و تنها یک برگ کاغذ از خود به میراث بگذارد که دانشمندی بر آن نوشته باشد همان یک برگ پرده ای میان او و آتش دوزخ خواهد افکند . ابن ابی الحدید: در عرض پنجاه سال عمر، هزار بار خطبه همّام را خواندهام و هر بار اثر خاص بر من نهاده است. نمیدانم این اثر از شدت علاقهای است که به گوینده آن دارم یا در تأثیر سخن است که بر من مینهد خواندن بی اندیشه، بیهوده است ؛ و اندیشه بدون خواندن، خطرناک … مساله این نیست که خریدکتاب چقدر گرون تموم میشه، مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه! کتاب «تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات مختلف جامعه» پدیدآورنده: آیت الله محمد علی مدرسی
کتابشناسی رساله نکاحیه «رساله نکاحیه» یا «کاهش جمعیت ضربهاى سهمگین بر پیکر مسلمین» کتابی است از «علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی» که در قالب ۳۴۶ صفحه توسط انتشارات علامه طباطبایی راهی بازار نشر گردیده است. انجام وظیفه عار نیست بعضی از مردم چنان در ورطه ی غرور و خود پرستی فرو رفته اند که از انجام وظیفه عار دارند وکارکردن رابرای خود ننگ می شمارند .رفتگری که به خوبی خیابان ها را جارو کرده وسطح شهر را از زباله ها پاکمی کند ، در وظیفه شناسی با جراح مغز و واعصابی که از پیشرفت های تخصصی خود آگاه است و وجدان کاری بالایی دارد ،برابر است . بنابراین مهم نیست وظیفه ای که بر عهده ی ماست کوچکباشد یا بزرگ ، مهم این است که کارخودرابادقت ، ازروی اخلاص وصمیمیت به پایان برسانیم.
منبع :تهران شهر اخلاق ، شهر زندگی دانایی یکی از اصلی ترین صفت های انسان کامل است .امام هم که انسان کامل است.پس او داناترینانسان هاست.داستان طالوت ضرورت دانایی را نشان می دهد . کسانی از بنی اسرائیل از پیامبر خدا خواستند تا برایشان فرمان دهی تعیین کند . آن پیامبر به دستور خدا ،طالوت را برگزید.جوانی گمنامطالوت مالی از دنیا نداشت . بنی اسرائیل اعتراض کردمد گفتند چرا او شایسته ی فرمان روایی است وما نیستیم ؟ او که از مال دنیا چیزی ندارد . پیامبرشان جواب داد که خداوند بر علم وقدرت او افزوده است. منبع :راهنمایی برای شناختن جهل در خود مانده دست روی دست گذاشته ام و در خود مانده ام غافل ، بی خیال ، آزاد ، رها فقط پوستین جان را دیده ام . فکرم به خور وخواب و پوشش این درخت بودن رشد است . خود را به ماه وسال وفصل ها سپرده ام وعقربه زمان را به فراموشی . فریاد خسران و بیچارگی ام را ، چه ناشنوا شده ام . در خود ماندگی دیگران چه خوب توجیهی است برای سستی من ، همه همین طورند . آرام وبی صدا مشغول هیاهوی زندگی اند. پس توهم بی خیال چند روزی خوش باش و برو . به سفرت فکر نکن که تمام شیرینیت تلخ شود . اصلا به همسایه هایت که دیروز در خانه بودند و امشب روی دیوار کوچه های تاریک فکر نکن ، به آمدن میهمانی سرزده که قرار است گذرنامه ات را به نشانی خانه است پست کند اهمیتی نده . فرار کن از روحی که هرشب از تو فرار می کند وقرارش را در دل دنیا با خودت بگذار . بله این نجوای شیطان را خوب دیکته کن تا فردا از او نمره بیست دیگری . کجا می روم؟چرا فکر نمی کنم ؟چرا د رحرکتم گم شده ام ؟ ای کاش ، بدانم که نفس های من ، بی صا ، نقشه ی سفرم را می کشند . وقلبم پنبه ی عمرم را . په با سرعت می زند . ای کاش بگیرم از خودم نفسم را قبل از آنکه از منم قبض آن را طلبکار شوند . ای کاش به انتهای سفر به مسافرخانه چند ستاره بیندیشم و ستاره هایش را خورشید کنم سنگ فرش آن را از نور و سقف آن را رنگین کنم . و ای آنکه بلی عقد دنیا را از من گرفتی مرا به خودت گره بزن و تا سر از زمین بردارم و بالا را بنگرم وپله پله به ملاقات تو پرواز کنم من . عقد یاد تو را در دلم می خواهم پس نقل عشقت را به سرم بری یا رب
|