گلایه
گلایه
گلایه ام ز دلی هست که بی تو مضطر نیست
دو چشم بی هنری که بدون تو ، تر نیست
گلایه ام ز زبانی که بی حیا گشته
و گوش ها که برای گناه ها کر نیست
گلایه ام ز محبین مدعی چو من است
که با زیادی ما، غربت تو کمتر نیست!
هزار داد زدیم ادعای حب تو را
به پیش تیغ ولی یک خبر ز حنجر نیست
همیشه بانگ بلا، هر زمان چو کرب و بلاست
و اقتدای جوانی مان به اکبر (ع)نیست
عجیب نیست چرا پشت پرده ای آقا
ز دشمنان چه بنالی چو دوست یاور نیست
اگر که غیبتتان گشته است طولانی
گلایه ام ز دلم هست که بی تو مضطر نیست