معنی حکمت
قدماي ما معمولاً واژة حكمت را به معني فلسفه به كار مي بردند اما اين واژه دلالت گسترده تري از فلسفه داشته است . در گذشته فيلسوف به كسي گفته مي شد كه جامعِ جميعِ علوم زمان خود ( از طبيعيات تا الهيات ) بود. حكيم هم انسان خردمند و همه چيزداني بود كه علاوه بر اشراف نظري بر علوم زمان خود ، نوعي خرد عملي را هم در زندگي شخصي و اجتماعي خود نمايندگي مي كرد يعني هم حكيمانه فكر مي كرد ( از حكمت و فلسفه دنيا خبر داشت ) و هم حكيمانه عمل مي كرد و به عبارتي جامع حكمت عملي و نظري بود .
در حالي كه كلمه ي فلسفه بيشتر حامل وجهه نظري و كمتر شامل وجهه عملي حكيم مي شده است . ترجمه دقيق فارسي كلمه حكيم و حكمت “فرزانه” و “فرزانگي” است . در واقع فرزانگي هم جمع كردن بين فكر و عمل است .
واژه خرد و خردمند هم تا حدودي دلالت هاي مشابهي دارند . اما در زبان انگليسي واژة wisdom معادل حكمت و فرزانگي است . انگليسي زبان ها براي كلمة “علم” از knowledge و براي “اطلاعات” از كلمه Information استفاده مي كنند كه به ترتيب مراتب فروتر و باز هم فروتري از ( wisdom و (wiseman هستند . اطلاعات جز مجموعه اي از محفوظات اكتسابي و تقليدي نيست و علم نيز صرفاً بر وجهة نظري عقل و بر عقل نظري دلالت مي كند اما wisdomبر وجهه عملي و اخلاقي هم اشاره مي كند و wiseman نيز همان فرزانة خردمندي است كه نه تنها فكرش كه زندگي و عملش هم تابع حكمت و مصلحت است .