موضوع: "متفرقه"
در زمينه فلسفه احكام و حكمت هايي كه در منبع ديني در مورد عبادات و
تكاليف نقل شده همچنين برخي نكات علمي در اين زمينه كتابهاي زير مفيد است :
1. ناصر مكارم شيرازي و جعفر سبحاني. پاسخ به پرسش هاي مذهبي
(بخش فلسفه احكام و مسائل فقهي)، انتشارات مدرسه امام علي بن ابيطالب(ع)، قم.
2. اسدالله محمدي نيا، فلسفه احكام براي جوانان، انتشارات سبط اكبر، قم.
3. محمد وحيدي، فلسفه و اسرار احكام، نشر سنابل، قم.
4. شيخ صدوق، علل الشرايع، نشر مومنين، قم.
5. جوادي آملي، حكمت عبادت، نشر اسراء، قم.
هدف زندگي
زندگي يك كاروان طولاني است كه منازل و مراحلي دارد، هدف والايي نيز دارد.
هدف انسان در زندگي بايد اين باشد كه از وجود خود و موجودات پيرامونش براي
تكامل معنوي و نفساني استفاده نمايد.
اصلا ما براي اين به دنيا آمده ايم. ما در حالي وارد دنيا مي شويم كه از خود اختياري نداريم.
كودكيم و تحت تاثير هستيم، اما تدريجا عقل ما رشد مي كند و قدرت اختيار و انتخاب پيدا
مي كنيم. اين جا آن جايي است كه لازم است انسان درست بينديشد و درست انتخاب كند و
بر اساس اين انتخاب حركت كند و به جلو برود.
اگر انسان اين فرصت را مغتنم بشمرد و از اين چند صباحي كه در اين دنيا هست خوب
استفاده كند و بتواند خودش را به كمال برساند، آن روزي كه از دنيا خارج مي شود، مثل
كسي است كه از زندان خارج شده و از اين جا زندگي حقيقي آغاز مي شود.
خطبه ي عقد مورخه ي 1380/11/18
حرف دل:
حیوان مفترس در سوریه و حیوان ناطق در جنگل
دو قصه شنیدهام و دیدهام که مرا به فکر فرو برده است. اساتید در کلاسهای درس منطق و اصول
و فلسفه معمولا برای درک مطلب به دو مثال خیلی رجوع میکنند: الإنسان حیوان ناطق و الأسد
حیوانمفترس. این مقدمه را در نظر بگیرید و به دو صحنهی زیر توجه کنید:
صحنهی اول
تکفیریها در سوریه به راحتی آدم میکشند و در صحنهای که اخبار تلوزیون ایران نیز آنرا پخش
کرد، یکی از این تکفیریها جا پای هند جگرخوار گذاشت و جگر سرباز سوری را به دندان گرفت.
صحنهی دوم
شیری در جنگل بعد از بیست ساعت خواب به شکار رفت و آهویی را شکار کرد. شیر، سلطان
جنگل، از سر آهوی بیچاره شروع به خوردن کرد و به شکمش رسید و دید که آهو در شکمش بچهای
دارد. شیر قصهی ما در دم سکته کرد و مرد.
سؤال:
چرا من باور نمیکنم شیر حیوان مفترس است و آن تروریست تکفیری، حیوان ناطق؟
تأسف:
من بسیار متأسفم که روز به روز پیشبینی یسفک الدماء و یفسد فی الأرض قرآن به وقوع میپیوندد
و روز به روز نطق و تفکر انسان به افتراس نزدیک میشود. آیا تأسف من سودی دارد؟
توصیه های پزشکی عارفان
چای
حاج آقا فخر : ایشان می فرمودند :« خوردن چای برای قلب مضر است . زمانی که چای را ازهند می آوردند انگلیس به آنان سفارش کرد که چای را به ایران بیرید اما دستور استفاده از آن به آنان آموزش ندهید.هندی ها چای رابا شیر می خوردند اما چای را با آب جوش دم می کنیم . چای با شیر ضرر کمتری واثرات بیشتری دارد.»
نظر آیت الله بهلول درباره چای
ایشان به چای نظر بسیار منفی داشتند و می فرمودند که سراسر ضرر است واین یک توطئه از طرف بیگانگان است . می گفتند : ناپلئون به اطرافیان خود گفته بود اگر می خواهید ملت های مسلمان را از پا در آوریم هر خانواده فرانسوی یک صندوق در منزل خود نصب کند واگر خرج روزانه شان از فلان مبلغ فراتر رفت مبلغی را به عنوان جریمه در صندوق بیندازد.
با توجه به دشمنی مردم فرانسه با مسلمانان ، از این طرح استقبال شد.بعد از مدتی ناپلئون دستور می دهد مبالغ جمع شده را که مبلغی هنگفت بوده ، در کشورهای مسلمان مدرسه و در مانگاه بسازند وبعد از ساخته شدن آنها گفته بود : حالا همه را با فرهنگ استفاده از چای آشنا می کنیم ؛ کودکانشان وبزرگسالان؛ وگفته بود هر وقت دیدید آنها صبح از خواب بلند شدند وقبل از هر چیز چای طلب نمودند ما به مقصد خود رسیدیم .
آثار و فواید دعا کردن
1- فرمایش حضرت ولی عصر- عجل الله فرجه الشریف – و بسیار
دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است
2- این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها است
3- اظهار محبت قلبی
4- نشانه انتظار
5- زنده کردن امر ائمه اطهار
6- مایه ناراحتی و وحشت شیطان لعین
7- نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان
8- ادا کردن قسمتی از حقوق آن حضرت است – که ادا کردن
حق هر حقداری واجب ترین امور است
9- تعظیم خداوند و دین خداوند است
10- حضرت صاحب الزمان ( عجل الله فرجه الشریف) در حق او دعا می کند
………
منبع: کتاب مکیال المکارم / جلد 1 / ص 352
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی در گذشت
مجاهد صادق و یار وفادار و معتمد امام راحل آقای حاج حبیب الله
عسگراولادی را تسلیت گفتند .
متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است :
بسم الله الرحمن الرحیم
با تأسف و تأثر خبر درگذشت مجاهد صادق و یار وفادار و معتمد امام راحل، جناب
آقای حاج حبیب الله عسگراولادی را دریافت کردم. عمر با برکت این مبارز خستگی
ناپذیر یکسره در خدمت اسلام و برپائی و استقرار نظام اسلامی سپری شد و از دوران
جوانی تا آخرین سالها، همّت و تلاش و مجاهدت مخلصانهاش در این راه، کاستی
نگرفت. در دوران طاغوت، از نخستین روزهای مبارزات ملّت و روحانیت، در کنار
امام بزرگوار و در صفوف پر خطر حضور یافت و رنج سالها زندان و اسارت را
صبورانه تحمّل کرد و پس از پیروزی انقلاب و برپائی جمهوری اسلامی در سنگرهای
حسّاس و اثرگذار خدمات صادقانه ارائه کرد و تا آخر عمر پر ماجرای خود از کار و
تلاش فروگذار نکرد. رحمت و فضل الهی را برای ایشان مسألت میکنم و به
بازماندگان و دوستان محترم ایشان تسلیت میگویم.
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم
شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس
او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد
بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت
نیاوردو گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی
صورتت دارییکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی
و کار نه برای به نمایشگذاشتن دین و تاریخ!اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت
بزنی برو به کشور خودتو هر جور میخوای زندگی کن !»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از
چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده
بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را
فروختید و ما خریدیم.
یک خانواده مظلوم و غریب در همین حوالی و در بزرگترین کشور شیعی جهان با هزاران
مشقت و زیر سنگینترین هجمهها، حسینیهای را بنا کردهاند تا غریو نام زیبای «حسین(ع)»
در روستایشان طنینانداز شود .
در همین نزدیکی در یکی از استانهای جنوبی روستایی قرار دارد که حدود 400 خانوار دارد
و فقط یک خانواده آن شیعه هستند. آن هم چه شیعه با معرفتی که در این زمانه نظیرشان کم پیدا
میشود! این خانواده با اینکه خودشان فقیر هستند یک حسینیه کوچک در کنار منزلشان ساختهاند.
این حسینیه با شرایط خاصش میتواند گوشهای از مظلومیت اهلبیت(ع) را در مملکت شیعه به
تصویر بکشد، با همکاری مسئول گروه جهادی مروجین مذهب با این خانواده مظلوم اما بلندهمت
گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید
خودتان را معرفی کنید :
- ف.م» هستم که سه خواهر و سه برادر دارم .
*برادرانتان پیش شما هستند؟
-دو تا از آنها در بندرعباس کارگر هستند، دیگری در خانه پدرزنش در نزدیکی ایرانشهر زندگی میکند و کار ندارد .
*در واقع شما اینجا تنها هستید؟
-همراه با پدر، مادرم و دو خواهر دیگرم اینجا زندگی میکنیم .
*روستای شما چند خانوار دارد؟
- حدود 400 خانوار است .
فاصله میان منزل تا حسینیه
شما تنها خانواده شیعه این منطقه هستید؟
-بله! حتماً حکمتی داشته است که ما اینجا باشیم تا از اباعبدالله الحسین(ع) یاد کنیم .
* شما به اینجا مهاجرت کردید؟
-پدرم مال این روستا نیست، مادرم ساکن این روستا بوده، به همین دلیل پدرم در اینجا سکونت کرده
است، همه ما در اینجا به دنیا آمدهایم .
*پدرتان از ابتدا سنی مذهب بوده است؟
-نه، ایشان از ابتدا شیعه بوده است .
*مادرتان چطور؟
-نه مادرم، چهار سالی میشود که شیعه شده است .
*اینکه شما تنها خانواده شیعه این روستا هستید، برای شما مشکلاتی نداشته است؟ !
- چرا! در سالهای اولی که حسینیه را راهاندازی کردیم، به ما خیلی فشار میآوردند، حتی
موقعی که روحانی برای مراسم عزاداری به حسینیه میآمد، برخی افراد روی پشتبام می
رفتند و مسخره میکردند، اما ما در مجالس با مهربانی نه با جنگ و دعوا برای آنها توضیح
میدادیم که این کار آنها اشتباه است.
نمای بیرونی حسینیه الزهرا(س)
حسینیه را چگونه ساختید؟
-اول خانه و حسینیه یکی بود، برای ما هم سخت بود، اما تمام مراسم را توی حسینیه برگزار
میکردیم، الان سه سالی می شود که حسینیه ساختهایم.
*در حسینیه چه مراسمهایی برگزار میکنید؟
- در ایامی که روحانی و مداح میآید -فاطمیه، محرم، صفر و ماه رمضان- مراسم میگیریم و خرج
میدهیم، از خواندن زیارت عاشورا، دعای توسل گرفته تا دعای ندبه و خواندن دعای جوشن کبیر در
ماه رمضان، اگر موقعی هم روحانی نداشته باشیم، نوار میگذاریم و با نوار مراسم را برگزار می
کنیم، برخی مواقع هم خودمان روضه میخوانیم، البته بعضی از مردم خودشان به حسینیه می
آیند، برخی دیگر هم خودمان میرویم و دعوتشان میکنیم.
* غذا هم میدهید؟
- بله من و خواهرم آشپزی میکنیم.
* مراسم را برای چه کسانی برگزار میکنید، با توجه به اینکه شما تنها خانواده شیعه این روستا هستید؟!
- بعضی از اهل سنت روستا هم در مراسم ما حضور پیدا میکنند، برای خانمهای روستا کلاس قرآن
میگذاریم، البته چند نفری هم شیعه شدهاند و بعضی هم دوست دارند که شیعه شوند، اما پدر و
مادرشان اجازه نمیدهند.
نمایی از روستا
*رفتار مردم روستا با شما چگونه است؟
-اکثر افراد این روستا بر ضد ما کار میکنند، مثلاً وقتی روحانی اینجا میآید، اعتراض میکنند.
به ما میگویند برای چه اذان پخش میکنید، چرا تنها برای یک خانواده اذان پخش میکنید؟!
* با وجود این همه سختی چرا از این روستا نمیروید؟
-درست است که ما تنها خانواده شیعه این روستا هستیم، اما به خاطر برپا داشتن مراسم عزاداری
اباعبدالله الحسین(ع) هیچ وقت راضی نیستیم محل را ترک کنیم، اگر ما روستا را ترک کنیم، دیگر
نامی از اهلبیت(ع) برده نمیشود.
*ممکن است که شما در این مسیر خیلی اذیت شوید؟!
-ما به خاطر زنده نگه داشتن اسم اباعبدالله(ع) این روستا را ترک نمیکنیم، هر چقدر هم به ما فشار
بیاورند و اذیتمان کنند، هرگز بر نمیگردیم.(با تحکم خاص)
* با اینکه شما در مضیقه مالی قرار دارید، اما در مراسم خرجی میدهید!
- اگر کسی از افراد خانواده درآمدی داشته باشد و پولی به دستمان برسد و روز شهادت یکی از
ائمه نزدیک باشد، آن پول را خرج نمیکنیم و در مراسم ائمه خرج میکنیم.
*فقط شیعهها در مراسم شما حضور پیدا میکنند؟
-نه سنیها هم میآیند، هنگامی که برای مراسم ناهار یا شام درست میکنیم، اهالی روستا میآیند و غذا میگیرند.
آشپزخانه
* این گونه که بر میآید، شما برای تأمین هزینههای زندگی در مضیقه هستید؟
-بله! مدتی است که پدرم دیگر کار نمیکند، البته خدا میرساند و اعتقاد داریم که اهل
بیت(ع) ما را تنها نمیگذارند.
*شما دستنوشتههایی دارید، اینها را برای چه نوشتهاید؟
-راستش یکسری حرفها توی دلم بود و از خدا میخواستم کسی اینجا بیاید تا درد دلهایم را به
او بگویم که ما چقدر در این روستا سختی میکشیم، برای همین هر چیزی که به نظرم میآمد یا
در دلم بود را مینوشتم تا چیزی از قلم نیفتد.
*برای امام زمان(عج) هم نوشتهاید؟
-بله! بعد از نماز و خواندن دعای فرج در دفترم درد دلهایم را یادداشت میکنم، هنگامی که پیش خودم
فکر میکنم و به یاد سختیهای مراسم عزاداری و گرمای بیش از حد اینجا میافتم، میبینم که این سختیها
با سختیهایی که امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) کشیدند، قابل مقایسه نیست، درست است که این
شرایط سخت است، اما این سختیها کجا و آن کجا!
*در همین روستا درس خواندید؟
- نه در روستای دیگری
* این روستا مدرسه هم دارد؟
-بله! تا مقطع راهنمایی دارد
* شما تا چه مقطعی درس خواندید؟
- دیپلم دارم.
*حوزه علمیه هم رفتید؟
-بله، هنگامی که دبیرستان بودم، صبحها به مدرسه و بعد از ظهرها حوزه علمیه میرفتم، از آنجایی
که در آن مدرسه بیشتر اهل سنت بودند، خیلی ما را اذیت میکردند و از اینکه من حوزه میرفتم خیلی
ناراحت بودند، برای همین جوری حوزه میرفتم که آنها متوجه نشوند.
منزلی که در ابتدا هم حسینیه بود و هم خانه
*با ماشین به مدرسه میرفتید؟
-نه یک ساعت و نیم با پای پیاده به مدرسه میرفتم و حوزه هم از مدرسه خیلی فاصله داشت، خیلی اذیت میشدم.
*مثل اینکه چند نفر از اهالی را شیعه کردید؟
-در حوزه که درس میخواندم، ماه رمضان که میشد میگفتند بروید احکام را بگویید، من هم میرفتم و
به اهالی روستا میگفتم بیایید تا قرآن یادتان بدهم،خواندن قرآن در ماه رمضان ثواب دارد، در کنار قرآن
از اهلبیت(ع) میگفتم و میگفتم که حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(ع) چگونه شخصیتی هستند.
وقتی اینجا میآمدند میگفتند رفتار شما خیلی خوب است،در حالی که مولویهای ما اخلاقشان تند است، من
هم میگفتم این اخلاق و رفتار تأثیرش از اهلبیت(ع) است، چرا که آنها الگوی ما هستند، خلاصه کم کم
با آنها صحبت می کردیم و میگفتند که میخواهیم شیعه شویم، البته بعضی از آنها که مریض بودند و
شفای خود را از اهلبیت گرفتند، شیعه شدند و ما هم راهنمایی کردیم.
* فامیلهای شما هم شیعه هستند؟
- نه اکثرا سنی هستند.
*رفت و آمد دارید؟
- بعضی از فامیلهای مادرم به خاطر اینکه شیعه شدهایم با ما قهر کردهاند.
*همسر شما شیعه است؟
-بله! البته دو دختر عمو دارم، بعد از اینکه ازدواج کردند، با اجبار همسرشان سنی شدند، برای همین
من با یک شیعه از یک استان دیگر ازدواج کردم، چرا که در فامیل خودمان خواستگار شیعه نداشتم، الان
هم خواهر بزرگترم به خاطر همین مشکل 28 سال دارد، اما ازدواج نکرده است، البته خواستگارهای
سنی دارد که حاضرند سه میلیون تومان هم به پدرمان بدهند، اما مادرم میگوید اگر دخترم شصت سالش
هم شود، او را به سنی نمی دهم، خواهرم حاضر است با یک شیعه کور ازدواج کند اما با سنی ازدواج نکند.
* شرطی هم گذاشتید؟
-بله! با امام حسین(ع) عهد بستهایم که هر گاه شوهر کردیم، باید ماه رمضان، محرم و صفر اینجا
باشیم تا در حسینیه مراسم عزاداری برگزار کنیم تا اسم اهل بیت(ع) همیشه اینجا باشد.
*یعنی به همسرتان این شرایط را گفتید؟
- بله وقتی خواستگاری آمدند، گفتم که من در این ایام باید اینجا باشم، زیرا با اباعبدالله(ع) عهد بستم
که هر کجا باشم این ایام را اینجا باشیم.
* از امام حسین(ع) چه درخواستی کردید؟
- گفتم: یا اباعبدالله ما در یک روستایی هستیم که خیلی مظلومیم، البته هر چقدر مظلوم باشیم به پای
مظلومیت شما نمیرسد. (گریه بسیار)
موانع ایجاد شده برای تردد این خانواده شیعی
* آب شما را بستند؟ در ماه رمضان آب نداشتید؟!
- بله لوله آب ما را بریدند و ما در ماه رمضان آب نداشتیم و مجبور بودیم برویم از یک چشمه
آب بیاوریم، یک چاه آب زده بودیم، اما آنها رفتند و یک کم آن طرفتر چاه زدند و 3 تا پمپ
گذاشتند که باعث شد چاه آب ما خشک شود، راههای اصلی به سمت خانه ما را با چوب بستند
تا هنگامی که روحانی به حسینیه ما میآید نتواند به راحتی عبور کند.
*شما بیشتر از نبود روحانی ناراحت هستید تا نبود امکانات مانند آب و برق!
-روحانی وقتی اینجا میآید، به طبع آن مراسم عزاداری با شکوهتر است و ذکر اباعبدالله(ع) گفته
میشود، ولی وقتی روحانی نیست، نمیتوانیم مراسم خوبی برگزار کنیم.
*به نظر شما اینجا شبیه کربلا نیست، آب و راه را به روی شما میبندند و هوا به شدت گرم است!
همیشه چادر میپوشید؟
- بله
* در گرما اذیت نمیشوید؟
- درست است که در گرما اذیت میشویم، اما باید این حجاب و عفاف باشد.
* در شهر، برخی بانوان با اینکه شیعه هستند اما حجاب درستی ندارند، شما چطور در این
گرمای زیاد حجابتان این گونه است؟
- ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است/ ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است
از آنجایی که خانه ما روی بلندی قرار دارد، اگر لباس و چادرمان رنگی باشد، جلب توجه میکند و
میگویند ببینید شیعهها چطوری هستند!
* از ابتدا این مکان را برای زندگی انتخاب کردید؟
-بله، اینجا برای پدربزرگ مادریم بود، پدرم اینجا را درست کرده، با الاغ وسیلهها را بالا آورد و
ما هم بلوک را بالای سرمان میگذاشتیم و میآوردیم و به سختی این حسینیه را درست کردیم.
نمای درونی حسینیه الزهرا(س) روستا
*وضعیت حسینیه شما خیلی بهتر از خانه شماست؟!
ـ این دو اتاق از ابتدا بوده و خیلی قدیمی است، داخلش که بروید، سیمانهایش ریخته و دیوارش ترک خورده است.
*چرا حسینیه تفاوت زیادی با محل زندگی شما دارد؟
- برای اینکه مکان مجلسی که برای اباعبدالله الحسین(ع) گرفته میشود، باید خوب باشد، ما هرگز
راضی نمیشویم که خودمان در جای بهتری باشیم، نه این کار را نمیتوانیم بکنیم، آنجا باید خیلی
خوب باشد تا مردم به کوچکترین بهانهای دور نشوند.
*از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، متشکریم.
- از زحمات شما و حجتالاسلام رضایی برای سر زدن به حسینیه الزهرا(س) نهایت تشکر را دارم، امیدوارم
که خداوند ما را از پیروان راستین امیرالمؤمنین(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) قرار دهد.
نمای درونی منزل
خبر گذاری فارس
.