نقد نظريه « نقصان عقل زنان»
تفاوتهايي كه از جنبه تعقلي ميان زن و مرد ادعا شده است، بيشتر منشأ اجتماعي ـ فرهنگي دارد و عارضهاي زوالپذير است؛ براي مثال، زني كه در جامعه بسته، خانه نشين شده باشد، بسياري از مسائل اجتماعي را درك نميكند و عقل اجتماعياش را درك نميكند و عقل اجتماعياش شكل نميگيرد، ولي اگر همان زن از شرايط مساعدي برخوردار شود، متهم به نقصان عقل نخواهد شد؛ زنان از آن جهت كه در تاريخ هميشه مورد ظلم بوده و ميدان فعاليت و حضور پيدا نكردهاند، عقلشان پرورش پيدا نكرده است و از اين جهت عقبتر از مردان نگهداشته شدهاند و اين به معناي ناتواني ذاتي زنان نيست، طبيعي است اگر زني را در خانه حبس و شرايط فضل و دانش را از او دريغ كنند ، نميتواند مانند كسي كه در جامعه حضور دارد و از رويدادها با خبر است ، فهم اجتماعي داشته باشد.
در اين جهت ميان زن و مرد تفاوتي نيست. اگر مردان را نيز در خانه حبس كنند، چنين خواهند شد.[1] اما تفسير نقصان عقل با برابر نهادن گواهي دو زن با گواهي يك مرد، نميتواند موجه باشد؛ چون گواهيدادن چندان ربطي به عقل ندارد. درست است كه گاه عاطفه در پديد آمدن انحراف مؤثر است، اما نيرومندي عواطف به معني كم خردي نيست. عقل با انديشه و خردورزي سر و كار دارد و گواهيدادن با رؤيت صحيح حوادث و امانتداري و راستگويي و استواري در گزارش صادقانه آنها مرتبط است.[2]
باب شهادت به معقولات ارتباط ندارد و مربوط به عالم محسوسات است. لذا شهادت به معقول، نه جايز است و نه معتبر.[3]بر اساس اين ملاحظات است كه آيت الله جوادي آملي، مي گويد: اينكه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، نه براي آن است كه زن، عقل و دركي ناقص دارد و در تشخيص اشتباه ميكند، بلكه« ان تفضل احداهما فتذكر احداهما الاخري»: اگر يکي از دو فراموش نمود، ديگري به او تذكر دهد. پس قرآن علت نابرابري زن و مرد را در شهادت، فراموشي دانسته و هرگز از نقص عقل در اين زمينه، مايه نگذاشته است؛ زيرا زن مشغول كارهاي خانه، تربيت بچه و مشكلات مادري بوده و ممكن است صحنهاي را كه ديده فراموش كند، بنابراين، دو نفر باشند تا اگر يكي يادش رفته ديگري او را متذكر كند.[4]
پس اين بند از روايت، مخالف قرآن است؛ زيرا در قرآن، سبب نابرابري زن و مرد در شهادت « نسيان» معرفي شده است و نه «نقص عقل».
علاوه براين، در بسياري از روايات، از زنان عاقل سخن رفته است، چنانكه خود حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: « از مشورت با زنان بپرهيز، جز زني كه به تجربه، كمال عقلش به ثبوت رسيده باشد».[5] اين روايت، خود بيانگر اين نكته است كه زنان مي توانند به كمال عقلي برسند و در بعضي روايات وارد شده است كه خداوند بعضي از زنان رابا عقل از ديگران امتياز داده است.[6]
گذشته از روايات، تاريخ نيز شاهد زنان بسياري بوده است كه به كمال رسيدهاند و امروزه نيز زنان متفكر، كم نيستند. آيا بايد آنان را ناقص العقل شمرد يا آنانرا استثنا دانست؟ آيا استثنا تا اين حد صحيح است؟
سوم) « اما نقصان حظوظهن فمواريثهن علي الانصاف من مواريث الرجال»: كاستي بهره آنان از آنجاست كه سهم ايشان از ارث نيم سهم مردان است.
در اسلام، سهم ارث زن نيمي از سهمي است كه مرد از ارث ميبرد، ولي مرد عهدهدار پرداخت مهريه و نفقه زن است و زن هيچ مسئوليتي در اين زمينه ندارد. مرد را دو برابر سهم الارث زن است؛ اما مسئوليتهايي سخت سنگين بر دوش او نهاده شده است. اين كجا و نقص انسانيت زن كجا؟ مسأله به نقص و كمبود انسانيت زن در قياس با مرد هيچ ربطي ندارد، بلكه از تعادل ميان حقوق و وظايف آنان نشأت ميگيرد.[7] علاوه بر آن، در مواردي،سهم زن و مرد در ارث مساوي و در پارهاي موارد ، سهم زن، دو برابر سهم مرد است، شگفت اينجاست كه قرآن كريم هرگز اصالت وجود زن را از نظر دور نداشته است و اول، ارث زن را معلوم ميكند و سپس ارث مرد را متفرع بر آن قرار ميدهد. اين نكته را علامه طباطبايي نيز متذكر شده و فرموده است: درست برعكس زمان جاهليت كه ارثي براي زنان قائل نبودند، قرآن شريف ارث زن را اصل قرار داده و ارث مرد را از روي آن تعيين فرموده است.
پس از مقدمات فوق، صاحبنظران درباره اين خطبه اظهار نظر كرده و گفتهاند:
اين خطبه خطابش به عام است، ولي اشاره به مورد خاص و شخص معين دارد، چنانكه در زمان خاص كه بعد از به پايان رسيدن جنگ جمل بوده است، علي عليه السلام اين خطبه را ايراد فرمودهاند. چنانكه ابن ابي الحديد خود گويد: « هذا الفصل كله، رمز الي عايشه».
استاد محمد تقي جعفري نيز در اين باره مينويسد: اما در اين مباحث، شواهد و دلايل كافي ديديم كه مقصود امير المؤمنين نقص واقعي ايمان و عقل به طور عموم و نقص سهم الارث به طور كلي نميباشد؛ زيرا نسبت دادن چنين نقصهايي به زنان مخالف قرآن است؛ لذا ميتوان گفت كه علي عليه السلام براي توضيح و تفسير موقعيت زنان و آگاه ساختن آنان از يكي از زنهاي پيامبر كه با دستياري طلحه و زبير، غائله جنگ جمل را بر پا نموده و به جنگهاي صفين كه موجب اغتشاشات جوامع اسلامي شد، متصل كرد، اشاره نموده است.[8]
آيت الله جوادي آملي نيز معتقد است: اين روايات، ناظر به قضيه خارجيه بوده و نكوهش در آنها مقطعي است؛ به بيان ديگر: اين روايات يا نظير قضاياي شخصيه است يا با توجه به شرايط مخصوص آن عصر است؛ لذا اين گونه روايات را نبايد به عنوان قضاياي طبيعي يا حقيقي تلقي كرد، همچنانكه گاهي قدح و مدح هم اينچنين است. اگر چنانچه در شرايط خاصي از گروه مخصوصي مدحي يا قدحي به عمل آمده است، نبايد اينها را به عنوان قضاياي طبيعيه يا حقيقيه تلقي كرد.[9]
بنابراين، سخن امام ناظر به برخي از زنان بد و فتنه انگيز است و قانوني كلي و همگاني براي همه زنان نيست، ولي اين توجيه نميتواند درست باشد؛ زيرا حيض شدن زن و محروم شدن او از نماز و روزه در ايام حيض و نصف بودن سهم الارث و نصف بودن ارزش شهادت او كه در اين سخن دليل نقصان عقل و دين و بهره قرار گرفته است، اختصاص به زنان شرور و فاسد ندارد.
بعضي نيز گفتهاندكه اين خطبه اشاره به مختصات روبنايي زن است و در قرآن، نيز حتي يك آيه هم وجود ندارد كه در دو موضوع عقل و ايمان، مردها را بر زنان يا بالعكس، زنان را بر مردان ترجيح دهد.
برخي ديگر نيز قضيه را چنان جدي گرفتهاند كه تلاش ميكنند هر جملهاي را با شاهد و بينه و قول سقراط و علم روانشناسي و غيره ثابت كنند كه مردان در عقل و ايمان، بر آنان ترجيح دارند و بر اين اساس، بايد از زنان خوب نيز حذر كرد و در كار نيك از آنان پيروي ننمود؛ حال آنكه نهي از پيروي در كار نيك (معروف) خردمندانه به نظر نميرسد، بلكه كار نيك از آن رو كه نيك است و خداوند بدان امر كند، انجام ميگيرد، نه اينكه چون فلان خانم دستور داده است؛ زيرا زن قانونگذار نيست. آيا براستي، اگر زني يا زناني امر به معروف و نهي از منكر كردند، چون امر و نهي زن است، نبايد از او اطاعت كرد و بايد همچنان به راه منكر و ترك معروف ادامه داد؟ اگر عمومات قرآن مانند: « الا الذين آمنوا و عملوا الصاحات» كه فراگير و تمام شمولند و فرقي بين زن و مرد نمي گذارند، بر عمومات اين روايات حاكم باشند، آيا غير از افراد بدون شرايط، مورد ديگري براي آن در عينيت جامعه پيدا خواهد شد؟ و اگر عمومات ياد شده در قرآن حاكم نباشند و يا موجب تخصيص اين گونه روايات نشوند، در اين صورت، عموم اينها مغاير با قرآن و مغاير با اصول كلي مسلم نخواهد بود كه فرقي بين زن و مرد نگذاشتهاند.
بنابراين، اگر روايت از معصوم صادر شده باشد، آيا ميتوان به طور عموم گفت در هيچ يك از امور نبايد از زنان پيروي كرد و همه آنها مايه فساد و تباهياند؟ و همه نافرمان و بيتقوا و ناپايدار و بيوفايند؟ اگر اين سخن فراگير و عام باشد، وضع آن همه زنان صالح كه در اسلام و در زمان شخص رسول خدا صلي الله عليه و اله و ساير معصومين عليها السلام بوده چه خواهد شد؟ اگر آنها مستثنا هستند، پس ظاهر حديث مراد نيست، بلكه منظور بعضي از زنان خواهند بود كه تربيت اسلامي نيافته و خود را با موازين آن تطبيق ندادهاند.
انسانهاي صالح و شايسته، همه مورد عنايت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و ائمه معصومين عليها السلام بودهاند، بويژه زنان صالح كه رسول خدا صلي الله عليه و اله در مقام تمجيد و تكريم آنها فرمود: از دنياي شما سه چيز مورد عنايت و علاقه من قرار داد كه يكي از آنها زنانند. « حبب اليّ من دنياكم ثلاث، النساء و الطيب وجعلت قرة عيني في الصلاة». زناني كه شخص پيغمبر، اين گونه ميستايد و مورد علاقه و لطف او هستند، چگونه علي عليه السلام بر خلاف پيغمبر صلّي الله عليه و اله به نكوهش و سرزنش آنها ميپردازد؟[10]
بنابراين با توجه به آنچه اشاره شد، يا روايت از مقام عصمت صادر نشده است، چنانكه سند آن خالي از اشكال نيست، يا اگر صدور آن درست باشد در دلالت خدشه پذير است كه بدان اشاره كرديم. برفرض صحت سند و دلالت، بايد گفت: قطعاً منظور امام عليه السلام عام نبوده است و زنان شايسته و تربيتشده اسلامي خارج از اين عموم خواهند بود.
[1] ـ مهريزي، مهدي، زن، قم: خرم، 1377،ص44و 45.
[2] ـ فضل الله، محمد حسين، قراءة جديدة لفقه المرأة الحقوقي، ترجمه فقهي زاده، ص 55.
[3] ـ مطهري، مرتضي، زن وگواهي، پيام زن، سال اول ، ش7، مهر1371،ص11.
[4] ـ جوادي آملي، عبدالله ، زن در آينه جمال و جلال، تهران : مركز نشر فرهنگي رجاء، 1369 ، ص373.
[5] ـ.مجلسي محمد باقر، بحارالانوار الجامعة الدرر اخبار الائمة الاطهار، چ3، بيروت: داراحياء التراث العربي، ج100، ص253، ح2.
[6] ـ. بحارالانوار، ج43،ص34.
[7] ـ. قراءة جديدة لفقه المرأة الحقوقي، ص 24
[8] ـ. شرح نهج لبلاغه، ج11، ص300.
[9] ـ زن در آينه جمال و جلال، ص359.
[10] ـ فهيم كرماني، مرتضي، زن و پيام آوري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1371، ص80 و81.