حرف های روز
عالم کشی مرد را نشاید
هر جا تعقل و تفکر جا می زند هجو و هزل جایش را میگیرد. می دانید که هجو و هزل ورای طنز است. کشتن نیز طنز نیست، ورای هجو است. با کشتن عالم از هر نوعش، یک هزلنامهی عمانگیز تولید میشود. علمای قرون وسطی در اروپا علمشان را پنهان و مردود اعلام کردند تا بتوانند سرپا بمانند و علمشان را به آیندگان برسانند. قرنها جاهلیت بالاخره تمام شد و بشر راههای علم را پیمود و گریزی هم به ماورای زمین زد. بشر منتظر است تا سوار بر سفینه به راحتی به کرات دیگر سفر کند و به طور حتم این کار را میکند. امّا در هزارهی سوّم میلادی، چرا جاهلیت انسان تمام نمیشود؟
شنیدیم که مردم غزّه و لبنان را کشتند و به آوراگی مهمان کردند. ما نیز برای خالی نماندن عریضه بیانّیهای در محکومیّت آن صادر کردیم و دلمان را خوش کردیم که برای آزاد کردن حقوق بشر مبارزه میکنیم. بعد آمدند به بهانهی حقوق بشر عراق را گرفتند و کشتند و بردند و ما نشستیم و برنامه ریختیم که چگونه بیانیهی غرّا صادر کنیم و دل آزادی را شاد کنیم. همانجا بود که به خاطر پیشرفت نکردن علم و از انحصار خارج نشدن آن، علمای علوم دانشگاهی را کشتند و ما باز به یک تاسّف قناعت کردیم.باز هم میشنویم در جایی که جوانانش عاشق علمند و با شعار ایرانی میتواند به پیش میروند، استاد دانشگاه میکشند و بنای ناامنی میگذارند و اسمش را مدرنیته میخوانند و به ریش علم قاه قاه میخندند و با این کشتار صفحات کتابهای سیاسی را پر میکنند. جاهلیت بشر تمامی ندارد. مسلمان نشسته است تا قرآنش را پاره کنند، بسوزانند و کاریکاتور پیغمبرش را مشق کنند تا او فرصت بیابد برای محکومیت آن شعار بدهد. مسلمان به خواب زمستانی رفته است و به خودش و کشندگانش وعدهی صلح میدهد. کاش کمی بیدارتر ، هوشیارتر، کمی پویندهتر.