از جفای تو فلک شکوه شد آغاز، مرا
از جفای تو فلک شکوه شد آغاز، مرا
مکن آزار در این مانده نفس باز، مرا
ای فلک این همه جان و تنِ من آزردی
من رضایم ز تو امّا تو رها ساز، مرا
روزهایم همه شب کردی و شبها همه تار
بیش از این در محن و غصه مینداز، مرا
بی وفایی تو بسیار شد آخر بس کن!
با غل و سِلسِل و زنجیر مکن ناز، مرا
باز کن بند از این مرغِ زمین افتاده
مددی کن تو در این لحظهی پرواز، مرا
با تنِ زخمی و رنجور چگونه بروم؟
مادر غمزدهام میکند آواز، مرا
رسم میهمانی زریهی زهرا این است
تن گلگون، دلِ پر خون، لبِ پر راز، مرا