آقا جان! راست می گویند، خلایق هر چه لایق. دیدی، دیدی مولای من، آن خال زیبایت را روی گونه ی
راستت دیدم و باز هم نشناختمت. دیشب بعد از آن خواب، زار می زدم و با خودم می گفتم: آخر ميرزا
حسن امين الواعظين، شناختن که به این آسانی ها نیست، معرفت باید در دلت حاصل شده باشد.
آقا جان! هر وقت یاد آن عصر جمعه در حرم جدتان، امام جواد(ع) می افتم، که شما با آن قامت رعنا و
عطری که هیچ وقت دیگر مثل آن به مشامم نرسید، نشسته بودید کنار من و غلط هایم را در دعای سمات
می گرفتید، آتش درونم بیشتر می شود. امان از آن روزی که آدمی پای درس امامش بنشیند و حرفی
برای گفتن داشته باشد.
مولا جان! اگر جسارتی کردم، ببخشید، به خدا منظوری نداشتم آنجا که در دعا خواندم:
و اذا دعيت بها علي العسر لليسر تيسرت؛ و شما فرمودید: چرا فعل رامؤنث مي خواني، در
حالی که فاعل مؤنث نيست، باید بخوانی: و اذا دعيت به علي العسر لليسر تيسر؛ آنجا من
گفتم: به خاطر رعايت مجانست با ماقبل و مابعد که مؤنث اند، چون افعال آنها مؤنثند.
اما آقای من! عجب قنجی رفت دلم وقتی شما در جوابم فرمودید: اين مطلب غلط است؛ البته
مقصود من ايراد گرفتن به تو نبود، خواستم اين مطلب را بداني، چون تو از اهل علمي و
بايد دقت بيشتري داشته باشي.
امام خوبم! راست می گویند که خاندان شما معدن رحمتند، اگر آن شب آقایم، امام جواد(ع)
به خوابم نیامده بودند و حاجت هایم را به ایشان نگفته بودم، از غصه دق می کردم. آخر فکر
من همیشه مشغول بود که چه گره ای در کارم است که تا به حال توفیق زیارتتان را نداشته ام؟؛ اما
وقتی جدتان فرمودند: تو آن حضرت را در سفر اولت به مشاهد مشرفه، دو مرتبه ديده اي، يک
بار در راه سامرا و مرتبه ديگر در حرم کاظمين، وقتي که بالاي سر نشسته بودي و دعاي سمات
مي خواندي، آن شخصي که نزد تو نشسته بود و اشکالي بر تو وارد کرد… آن شخص امام زمانت
بود؛ آن وقت با خودم گفتم: حقا که شما معدن رحمتید، به من گناهکار، اذن دو بار دیدنتان را دادید.
کتاب برکات حضرت ولی عصر، خلاصه العبقری الحسان، علی اکبر نهاوندی، ج 1، ص 120، س 7.