گزارش برگزاری کرسی آزاداندیشی با موضوع علم پیشین الهی در حوزه علمیه شهید مطهری «ره»
معاونت پژوهش مدرسه علمیه شهید مطهری اقدام به برگزاری کرسی آزاداندیشی دو سویه با عنوان «علم الهی» نمود.
استاد ارائه کننده سرکار خانم بیات بودند و بحث را این گونه بیان نمود که: برخي از آيات بر اين دلالت دارند كه براي خدا در زمان خاصي، علمي تحقق يافته است يا محقق ميشود؛ البته اگر كسي به معارف اسلامي آشنا نباشد، از اينگونه آيات كه نوعي تشابه در آن هست، معاني توأم با نقص و امكان ميفهمد: فَأمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ (آل عمران:7). چنانكه در ساير آيات متشابه مانند جاءَ رَبُّك (فجر:22) و ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ (اعراف:54)، ممكن است در ابتدا معاني نادرست و ناسازگار با آيات محكم قرآن به ذهن اشخاص ناآگاه از معارف اسلامي بيايد؛ ولي خداي متعال، مانند مخلوقات نيست كه زماني چيزي را نداند و بعد علم پيدا كند، آنگاه جاي اين پرسش است كه معناي اين آيات كه ميفرمايد در زماني علم براي خدا پيدا شده يا ميشود، چيست؟ سوال دیگر این است که با توجه به عدم وجود موجودات قبل از آفرینش و ایجاد انها، آیا علم الهی هم قبل از ایجاد نبوده و بعد به وجود آمده است؟ اگر جواب مثبت است که تغییر در ذات به وجود می آید حال آنکه تغییر در ذات الهی و واجب الوجود راه ندارد و اگر خیر است با وجود اینکه هنوز موجودی نیست چگونه می توان از این علم صحبت به میان آورد و آن را توجیه ساخت.
استاد منتقد بحث سرکار خانم دکتر نیره امانی بودند و به عنوان منتقد این گونه بحث را ادامه دادند: چند آيه را كه علم زماني را براي خداوند اثبات كردهاند، مورد توجه قرار ميدهيم: براي نمونه، خداوند پس از آنكه در آيه 65 سوره انفال ميفرمايد: … إِن يَكن مِّنكمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْن...؛ «اگر از شما بيست تن شكيبا و استوار باشند، بر دوصد تن چيره ميشوند»، چنين بيان ميدارد كه الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكمْ وَعَلِمَ أنَّ فِيكمْ ضَعْفًا (انفال:66)؛ «حالا خدا تكليف شما را سبك كرد و دانست كه در شما ضعفي است»؛ يعني مسلمانان صدر اسلام در ابتدا موظف بودند كه هر بيست نفر در برابر دويست نفر بايستند و از جنگ روي برنتابند؛ ولي بعد، اين تكليف سبكتر شد و به اين حد رسيد كه اگر صد نفر مسلمان دربرابر دويست نفر از كفار قرار گيرند، بايد جنگ كنند؛ ولي اگر از نصف كمتر بودند، لازم نيست بجنگند.
شاهـد ما آيه دوم اسـت. در اين آيه، عليالظاهر «اَلاْن» ـ عـلاوه بر خفَّف ـ ظـرف براي «عَلِمَ» نيز هست. آياتي ديگر هست كه ميفرمايند: خدا كاري را انجام ميدهد تا بداند چه ميشود؛ مثلاً درباره شيطان ميفرمايد:
وَمَا كانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَة… (سبأ:21)؛ «يعني ما كه شيطان را آفريديم، براي او تسلطي بر مؤمنين قرار نداديم [تا مردم مجبور به عصيان شوند؛ بلكه او را وسيله قرار داديم تا مردم بهوسيلة او آزمايش گردند] تا بدانيم چه كساني ايمان به آخرت دارند و چه كساني درباره آخرت در شكاند». پس حكمت آفرينش شيطان بنابر اين آيه، اين است كه خدا بداند چه كساني معتقد به آخرتاند و چه كساني شك دارند. ظاهر تعبير اين آيه اين است كه اين علم، پس از آفرينش انسان و وسوسة شيطان پيدا ميشود.
آيه ديگر ميفرمايد: وَلَنَبْلُوَنَّكمْ حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أخْبَارَكمْ (محمد:31)؛ «شما را ميآزماييم تا بدانيم چه كساني اهل جهاد و صبرند و چه كساني فرار ميكنند». ظاهر آيه اين است كه علم خدا پس از آزمايش پيدا ميشود. آيا خداي متعال پيش از آزمايش علم نداشت كه چه كساني جهاد، و چه كساني فرار ميكنند؟
بنابراین آیات، علم زمانی برای خدا اثبات می شود.
استاد داور سر کار خانم اکرم السادات موسوی بحث را این گونه جمع نمود که: علم درباره خداي متعال، گاه بهصورت صفت ذات و گاهي بهصورت صفت فعل بهكار ميرود. علمي كه صفت ذاتي و عين ذات خداست، «تغييرپذير»، «زماني» و «مكاني» نيست و بر همه زمانها و مكانها احاطه دارد؛ ولي گاهي علم بهصورت صفتِ فعل، ذكر ميشود. همه چيزهايي كه درباره صفات فعل گفته شده، درباره اين علم هم صادق است؛ همانگونهكه درباره اراده، مشـيت و ساير صفات فعل گفتيم كه اينها اموري حادثاند؛ به اين معنا كه عقل از مقايسة فعـل خـدا با ذات الهـي، اين مفـاهيم را انتزاع ميكند؛ و چـون دو طـرف دارند: يكطرف ذات مقدس حقتعالي و يكطرف مخلوقات ممكن، زماني و محدود ـ آنچـه از اين مقام حكايت ميكند، بهلحاظ متعلقات مادي زماني، به زمان هم متصف ميشوند؛ يعني همانگونهكه آفرينش هريك از اين موجودات در زماني خاص صورت ميگيرد، عقل رابطه بينِ خالق و مخلوقش را ميسنجد كه آيا آفرينش اين مخلوق زماني با علم صادر شده است يا بدون علم؛ آنگاه ميگويد: خدا دانست. اين «دانست» مفهوم انتزاعي و از صفـاتِ فعل است كه از مقـايسة مخلوق ـ كه امـري است زمـاني ـ درارتباط با خـداي متعال انتزاع ميشود و بهتبع طرف زمانياش، قابل اتصاف به زمان است.
چنين علمي را ميتوانيم مانند اراده، امري حادث بدانيم؛ اما نه به اين معنا كه چيزي در ذات خدا حادث ميشود؛ بلكه بدين معنا كه عقل وقتي اين موجود را با ذات واجب ميسنجد، چنين مفهومي را در ظرف خاصي انتزاع ميكند. بهعبارتديگر، پيش از اين زمان، مفهومي براي صفت فعل نيست تا اثبات يا نفي شود. پيش از آفرينش انسان، جاي اين نيست كه بگوييم: آيا خدا پيش از آفرينش حضرت آدم(عليه السلام)، عالِم به حضرت آدم(عليه السلام) بوده است يا نه. بايد حضرت آدمي باشد تا سخن از عالم بودن خدا به او بهميان آيد.(2) صفت فعل، صفتي است كه حاكي از رابطه فعل خدا با مخلوقاتش باشد. همه صفات فعل، دررابطهبا مخلوق و اموري اضافياند؛ يكطرفه نميشود آنها را انتزاع كرد؛ بلكه بايد وجود مخلوقي فرض شود تا بتوان چنين صفاتي را انتزاع كرد.
پس ميتوان گفت علم درباره خدا دو گونه بهكار ميرود:
1ـ صفت ذات كه عين ذات است؛ زمان ندارد و تغييرناپذير است و
2ـ علمي كه از مقام فعل انتزاع ميشود. براي چنين علمـي بهلحـاظ متعلقش ـ كه زماني است ـ ميتوان قيد زمان آورد. پس هرچيزي تا تحقق نيافته است، معنا ندارد كه بگوييم: آيا براي خدا معلوم است يا نه. بايد چيزي باشد تا گفته شود كه اين شيء معلوم است يا نه.
در قرآن كريم، غير از صفت علم، صفات ديگري نيز به خدا نسبت داده شده است كه بهلحاظ متعلقشان ميتوان آنها را زماني دانست؛ مانند: سمع، رؤيت و بصر؛ براي نمونه، در آيه 46 سوره طه ميفرمايد: قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكمَا أسْمَعُ وأرَي؛ «نهراسيد، من با شما هستم. [آنچه روي ميدهد] ميشنوم و ميبينم». روشن است تا مأموريت حضرت موسي و هارون(عليهما السلام) كه امري ديدني و شنيدني است، تحقق نيابد و كاري از آندو سر نزند، شنيدن و ديدنِ كارهاي آندو معنا ندارد. همچنين، در آيه اول سوره مجادله ميفرمايد: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُك فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكي إِلَي اللَّهِ؛ «خداوند گفتار زني را كه درباره شوهرش با تو بگومگو ميكرد، شنيد».
مسلّم است تا بگو مگويي در كار نباشد، شنيدن معنا ندارد؛ اما شنيدن نه بدين معنا كه در ذات خدا چيزي پيدا شده كه قبلاً نبوده است؛ علم به اين شنيده، قبلاً بود، ولي شنيدن نبود. بايد چيزي باشد تا گفته شود خدا شنيد يا نشنيد. شنيدن، از مقام فعل انتزاع ميشود و حاكي از نوعي علم فعل درباره خداوند متعال است كه بهلحاظ متعلقش زماني است. پس با توجه به اينكه صفات فعل از مقام فعل انتزاع ميشوند و مابازايي در ذات ندارند، نبايد چيزي در ذات پديد آيد تا مصداق آن شوند؛ بلكه مقايسهاي است كه عقل انجام ميدهد؛ ميگويد: خدا كه اين مخلوق را آفريد، قطعاً به آن آگاهي دارد و چون در حضور اوست، آن را ميبيند. اين «ديدن و شنيدن» ظرفش وقتي است كه خدا آن را به وجود آورد؛ پيش از آفرينش مخلوق، «ديدن» جا ندارد؛ چون «ديدن» صفتِ فعل است و از سنجش فعل الهي با ذات او انتزاع ميشود. مراد از شنيدن و ديدن خداوند، علم فعلي او به وجود مسموعات (شنيدنيها) و مرئيات (ديدنيها) است. اين علم در مقام فعل است. چنين علمي كه از مقام فعل انتزاع ميشود، بهلحاظ متعلقش، ميتواند ظرف زمان هم داشته باشد.
از آنچه گذشت، معناي آياتي كه در آنها علم خداوند مقيد به زمان حاضر شدهاند، روشن ميشود؛ براي نمونه، اين آيه كه ميفرمايد: وَلَنَبْلُوَنَّكمْ حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكمْ وَالصَّابِرِينَ (محمد:31)؛ «شما را ميآزماييم تا مجاهدان و صابران شما را بشناسيم»، يعني، تا عمل شما در حضور او تحقق يابد. وقتي در حضور او تحقق يابد، عقل مفهوم علم را انتزاع ميكند؛ چون فرض اين است كه پس از آزمايش و تحقق عمل ميداند؛ ازاينرو ميفرمايد: حَتَّي نَعْلَمَ. اين دانستن، صفت فعل است و جا ندارد كه پيش از وجودِ آن، خدا بداند. پس معناي اين آيه چنين نميشود كه شما را ميآزماييم تا رفع جهل شود؛ بلكه شما را ميآزماييم تا فعل شما در حضور و منظر ما تحقق يابد.
پس راهحل اين آيات، همين است كه بگوييم: علم دو اعتبار دارد: 1ـ صفتِ ذات كه عين ذات خداوند و بيزمان است؛ 2ـ صفت فعل كه در ظرف تحقق فعل انتزاع و به خدا نسبت داده ميشود يا بهصورت فعل، به خدا نسبت داده ميشود و بهلحاظ متعلقش زمان دارد.درباره ساير صفات فعل نيز چنين است؛ مثلاً درباره صفت خالق، پيش از آنكه آدم آفريده شود، معنا ندارد بگوييم: خدا، خالقِ آدم بهمنزلة يك مخلوق است. البته خالق بدين معنا كه كونه بحيث اذا شاء يخلق درست است؛ ولي اين معنا به قدرت برميگردد؛ يعني خدا قدرت بر آفرينش آدم دارد، نه آنكه پيش از آفريدن آدم، خالقِ آدم است؛ هنوز آدمي آفريده نشده است تا خدا خالق او باشد.
اين صفات، گاهي بهلحاظ ادبي بهصورت اسم فاعل يا صفت مشبهه و مانند آن به خدا نسبت داده ميشوند؛ مانند: خالق، رازق، سميع و بصير؛ و گاهي بهصورت فعل به خدا نسبت داده ميشوند؛ مانند: خلق الله، رزقكم، سمع الله. البته خود سمع و بصر بهمنزله ابزار شنيدن و ديدن به خدا نسبت داده نشدهاند. بنابراين، صفاتي مانند سميع و بصير، گاهي درباره علم به شنيدنيها و ديدنيها، حتي پيش از تحقق متعلق آنها بهكار ميرود و گاهي بههنگام تحقق متعلق آنها در خارج، انتزاع شده و به خداي متعال نسبت داده ميشود. درصورت اول، اين صفات، صفات ذات و درصورت دوم، صفات فعل شمرده ميشوند.